ترسهای خنده دار

ساخت وبلاگ

ziba خدا رو شکر، این حوالی ، یک فروشگاه خوب ، یک لباس فروشی خوب ، سبزی پاک کنی خوب ، یک خرازی خوب و دو پارچه فروشی خوب و چند تایی پلاستیک فروشی خوب پیدا کردم. البته همه ی اینها بودن و به چشم میخوردن ولی الآن دیگه جاشونو دقیق میدونم...

zibaبیشتر غذاهای معروفو درست کردم بد هم نبود. قرمه سبزی ، قیمه ، ماهی ، لوبیاپلو ، عدس پلو ، آب گوشت ، ورقه ، سوپ سبزیجات، الویه ، کتلت ، سمبوسه گوشت ، ... یه چندتا غذای دیگه مونده ؛مثل فسنجون ، کشک بادمجون ، میرزاقاسمی ، کوکوسبزی ، آش ، سوپ شیر ، ماکارونی ، و کوفته که  اونارم بتونم یبار درست کنم ترسم بریزه خوبه! بلدمشون ولی خیلی ترسناک بنظر میان! غذاهای دیگه مثل خورش بامیه ، کوکوی مرغ ، آش دوغ، خورشت کرفس ، دلمه ی برگ مو و... یا خیلی معروف نیستن، یا فراموش میشن یا فصلی هستن، یا بهرحال خونواده همسری زیاد از اینا نخوردن، روش ادعا - مِدعایی هم نیست! خخخخ فعلا پایه ای ترین غذا که همون برنج باشه و البته متخصصاش میدونن که سخت ترین هم هست! ، قلقش دستم اومده و خیلی خوشحالم. خدا رو شکر هر دفعه بهتر از دفعه قبل میشه. این دفعه آخری خیلی خوب شده بود!

zibaمولینکس و آب میوه گیری دستی-برقی و خردکن رو افتتاح کردم یذره خیالم راحت شد! این چه ترسهای مزخرفیه من دارم!خخخ ولی خب آدم یه چیزی رو که بلد نیست، فکر میکنه چیه! بهتره هرچه زودتر بقیه ی موارد رو هم انجام بدم، خوب بد، هر چی بود بالاخره الکی دغدغه نشه واسم! بخصوص چرخ خیاطی که بدجوریی لازمش دارم! (بلدما، مال خودمو افتتاح نکردم هنوز!)

فکر کنم بخشی از علت «اصلی » چنین ترسها یا دغدغه هایی، ترس از همین مرحله ی جدید زندگیه. باید دل رو به دریا زد و آرامش داشت... توکل به خدا...الهی به امید تو.... شکرت

بخاطر شادی...
ما را در سایت بخاطر شادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9zendegi-shadie بازدید : 189 تاريخ : سه شنبه 27 مهر 1395 ساعت: 14:44