تا به امروز، در تمام مدت نامزدی ، خرید جهیزیه ، عروسی و بعد از اون، نذاشتم آب تو دل وب شرلوکیم تکون بخوره! اون چند روزی هم که پست گذاشتم نت ندارم، درواقع، بخاطر این بود که از خونه ی پدری ، به خونه ی خودم اومده بودم و هنوز خط اینترنتمون رو وصل نکرده بودیم! خخخخ بله در این حد!! شاید تصورش هم برای بعضی خوننده های اون وب مشکل باشه که عروس خانوم شب بعد از عروسیش هم با گوشی بره وب رو چک کنه! خخخ حالا هی بیان کامنت نذارن! :/ ^_^
ولی حالا بعد از این همه رسیدگی، میخوام یه چند روزی به کارهای دیگه ای برسم که پشت سررسید آشپزخونه ام یادداشت کردم! بعله یادداشت مینماییم! فکر کنم بهترین راه برای تخلیه ی نگرانیهای ذهنی باشه! :)
امروز پدری زنگ زد و در مورد کاری صحبت کرد که خیره ان شاءالله.. ، خواهری هم اومد بهم سر زد خیلی کیف داد. با مادری هم صوبت کردم پای تلفن آخیش حال داد ^_^ خدا همه شونو نگه داره...
امروز ناهار نخوردم. یعنی الآن یه نون پنیر خوردم که سردرد نگیرم. نمیدونم همینجوری حسش نبود! عوضش انرژی ذخیره میشه واسه دفعات بعدی!
راستی، یذره انگیزه ی خوردن غذاهای سالم، و ورزش هم یواشکی گاهی سرک میکشه به وجودم! بدون استرس و ایجاد فشار، اجازه میدم خودش اگر خواست، کم کم صمیمی بشه باهام ^_^
خدایا شکرت :) :*
بخاطر شادی...برچسب : یعنی در این حد,هیچ دردی در این حد نیست, نویسنده : 9zendegi-shadie بازدید : 202